برگی از دفترم
بعد از اين همه مدت که اينجا رو آپديت نکردم گفتم بد نميشه که يه چند کلمه اي از جسته گريخته هايی که توی دفترم يادداشت کردم اينجا بنويسم:
در تکاپوی اين لحظه آنچنان از دوباره يافتن اين خود خويشتن شتابزده ام که تحفه گرانبهايم را بر اولين کاغذ دم دست شتابان می نشانم.
و آن هم ذات و گوهره ی اصلی است، که من، زندگی ام را بر آن بنا نهاده ام، وه که چه آسان از دست ميرود اين اولين گام و جوهره هنر.
پس اگر روزی اين نوشته را دوباره بخوانم به خودم ياد آوری خواهم کرد: خلّاق باش!
آفريننده بودن گوهره هر چيزيست، باقی فقط ساز و برگی است که هر کسی ميتواند فراهم آورد...
2007/7/30
در تکاپوی اين لحظه آنچنان از دوباره يافتن اين خود خويشتن شتابزده ام که تحفه گرانبهايم را بر اولين کاغذ دم دست شتابان می نشانم.
و آن هم ذات و گوهره ی اصلی است، که من، زندگی ام را بر آن بنا نهاده ام، وه که چه آسان از دست ميرود اين اولين گام و جوهره هنر.
پس اگر روزی اين نوشته را دوباره بخوانم به خودم ياد آوری خواهم کرد: خلّاق باش!
آفريننده بودن گوهره هر چيزيست، باقی فقط ساز و برگی است که هر کسی ميتواند فراهم آورد...
2007/7/30