جمعه، تیر ۰۱، ۱۳۸۶

نقاشی در فضای آزاد


اين روز ها بچه های دانشگاه تو حياط کار ميکنند، اين قسمتی از برنامه تابستونيه که شامل رفتن به خارج از دانشکده به صورت گروهی هم هست.
(تابستون هم ما رو ول نميکنند، ميبينيد تو رو خدا؟)


پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶

باز هم همون مجسمه...

باز هم همون مجسمه...
تاحالا شنيده بوديد که مجسمه سازی موقع کار از مردم نظر بخواد؟اين هم از فوايد تکنولوژی مدرن + يک مجسمه ساز خل!!!
از همه اون هايی که اومدند و ديدند، و از اون هايی که هم ديدند و اونقدر اعتماد به نفس داشتند که نظرشون رو هم نوشتند خيلی تشکر ميکنم.
اين بار بيشتر روی مجسمه کار کردم و ظريف ترش کردم ولی هنوز هم از کار راضی نيستم...
يه توضيح کوچولو هم بدم که دست راست رو جمع کرده، که تو اين يکی عکس بهتر معلوم ميشه.




( در ضمن اين رو هم اضافه بکنم که تا حالا نديدم کسی پای مجسمه شلوار بکنه!!)



برچسب‌ها: , ,

پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

What do you think?

آهای تويی که پشت کامپيوترت نشستی! يه چيزی هست که ميخواستم نظرت رو راجع بهش بدونم.
اوّل از همه يه نگاهی به اين مجسمه بنداز، چی فکر ميکنی؟

مسئله اينه که من اين کار رو بد از چندين بار خراب کردن و از اوّل ساختن در عرض نيم ساعت ساختم.
و علّت اين که اين اين همه ساختم و خراب کردم هم اين بود که استادم که در ضمن به گردن من واقعاً حق داره و همه چيز رو ازش ياد گرفتم (که اتفاقاً بابام هم هست!!!) هردفه با افسوس يه نگاه به مجسمه بعد يه نگاه به من مينداخت ميگفت:
"نه حبيب، ...جذاب نشده! هم کار رو خراب ميکنی هم ايده ات رو"
من هم که همش عجله دارم اين کار رو تموم کنم و از کنده درختی که مدتهاست داره وسوسم ميکنه، بتراشم....

حالا من ميخواستم نظر تو، دوست عزيز رو هم بدونم. واقعاً چه احساسی داری وقتی که به اين کار نگاه ميکنی؟

البته اين رو هم بگم که کار نصفه کاره هست، هنوز دست ها يا سر رو کار نکردم، فقط تنه رو ساختم.

برچسب‌ها: , ,

چهارشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۶

سلام مردم!
فکر ميکنم يه چند روزی اين وبلاگ مسکوت مونده رو اپديت کنم بد نشه!
حالا که يه چند روزی به اينترنت هم دسترسی دارم گفتم از اين فرصت استفاده کنم :)
به خاطر همين هم با يه عکس شروع ميکنم:


(متوجه شاخ ها تو تاريکی باشيد!)

شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۶

LAST PROSMOTOR!